سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

«مادرم می گفت وقتی شب بشه و هوا تاریک، افسانه ها بیدار میشن...!»

خوب... اینجا همیشه شبه :)

آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان» ثبت شده است

 

 

تو نودهشتیا، کافه قلم، کافه رمان، لحظاتی با علیرضا حقیقی و کانال‌های تلگرام رمان نویسی مجازی و آنلاین رو تجربه کردم که دو موردش موفق و کامل بوده و گناه شیرین و نه روی ماه لعنتی نتیجه‌ش بودند. نمی‌دونم بعد از مرور چندباره‌ی رمان اسطوره، چی شد که دلم برای آنلاین نویسی تنگ شد. اما می‌خوام دوباره امتحانش کنم. این بار تو وبلاگ خودم!

و با اولین رمانی که به صورت حرفه‌ای نوشتم و منتشر نکردم... تابوت خالی!

 

«مردی به نام شهاب من را اینجا رساند و لب ساحل پیاده ام کرد. گفت از این بلندی که بالا بروی، ویلایی می بینی و داخلش می روی. چمدانت را می گذاری و زنگ می زنی. منتظر می مانی در را باز کنند. نگفت تا در را باز کنند از تنهایی یخ می زنی و از سرما به خود می پیچی. نگفت خنکای باد ساحلی مشامت را از خاطرات پر می کند و چشم هایت را تر. حتی نگفت این جوان غریبه که در را باز کرده است، چه نام دارد و چرا با چشم های گرد شده نگاهم می کند. دست های یخ زده ام را در جیب پالتوی خزم می برم و کاغذم را به سمتش می گیرم. نمی دانم چه حکمتی است که کاغذ در دست من می رقصد و به دست مرد که می رسد، آرام می شود...»

 

 

برای خواندن رمان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

۲ نظر ۰۳ آبان ۹۸ ، ۲۱:۰۷
Its Mans


شما فرصت کافی داشتید. واقعیت شما به ما تعلق دارد. ما الهی ایم و از پیش مرده ایم کوچ نشین های واقعیت دیگر. ما زخم خوردیم و ایستادیم. هیچ عامل دیگری نیست. هر کدام از شما که بخواهیم را برمی گزینیم. هر صفتی که می خواهیم. هر چهره ای. هر صورتی صاحبان کوانتاهاا

ما زخم خورده ایم و ایستاده ایم. جهان ما مرد و بدل به اعداد شدیم. ما در زمان ایستادیم. ما همه ی حالت ها. ما واقعیت های دیگر را می دزدیم و هرگز ابایی نداریم که بگوییم این آخرین روز دنیاست و از این شامگاه آغاز می شود تا شامگاه روز بعد. ما در لحظه های بی نهایت با عطشی بی پایان به جای همه ی شما زندگی خواهیم کرد. ما از سیم ها می گذریم و بارها و بارها جسم شما را تصرف خواهیم کرد
و سپس ناپدید خواهیم شد
[اعداد]
[اعداد]
[اعداد...]

رزونانس - م.ر.ایدروم


توضیح: بقیه عکس ها به شدت تزئینی هستند!

۰ نظر ۱۰ تیر ۹۸ ، ۲۰:۰۰
Its Mans


امروز توی وبلاگ آقای شاهین کلانتری خوندم که نویسنده کسیه که خوب بنویسه!

برای من که حاضر نمیشم اسم نویسنده روی خودم بذارم، چالش جدیدی شد! ولی الان مشکل اینه که باید دیگران بگن من نویسنده ام یا نه. مشکل که نیست البته، فقط یکم سخته!


پ.ن: یه ماشین تایپ چیه؟ اونم نداریم!

۱ نظر ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۲۱
Its Mans




در حال حاضر دارم برای اولین بار یه رمان علمی-تخیلی می نویسم. با عنوان "نه روی ماه لعنتی"

نمی دونم... باید به پیشنهاد اون دوستی که میگه بذارمش تو وبلاگ عمل کنم یا نه. فعلا قسمت اوش رو می ذارم. به هر حال، من وبلاگ رو

 با همین هدف آرشیو کردن نوشته هام زدم. اولیسن باری نیست که دارم علمی تخیلی رو امتحان می کنم. اما این بار... دارم براش احساسات

می ذارم و سعی نمی کنم پیچیده اش کنم. برعکس قبلی ها که به صفحه ی پنجمم نرسید :)


برای خوندنش می تونید به این آدرس سر بزنید


کانال رمان "نه روی ماه لعنتی!"


و پارت اول تا سومش رو هم در ادامه ی مطلب بخونید.


۳ نظر ۰۴ دی ۹۶ ، ۲۲:۱۸
Its Mans