سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

«مادرم می گفت وقتی شب بشه و هوا تاریک، افسانه ها بیدار میشن...!»

خوب... اینجا همیشه شبه :)

آخرین نظرات

۱۴ مطلب با موضوع «دل نوشته» ثبت شده است

هنوز نگرانت هستم

ناگفته ها بسیارند
اما تو خیال کن تمام آن حرف ها، حرف دل من بود
 آن "برو" ها...
تو گوش نکن به صدای قلبم، به طوفان وجودم
به سکوتم گوش کن، به همان حرف های سطحی که زدم 

 

۰ نظر ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۰۹
Its Mans

حرف هایی هست که....

به دیوار باید گفت

همان دیواری که سر را به آن تکیه میدهی و اشک میریزی!

به همان اشک باید سپرد

اشکی که در سکوت میریزی

به همان سکوت حتی!

سکوت ناشی از تنهاییت

به همان تنهایی باید گفت

تنهایی که تنهایت نمیگذارد

باید لبخند زد گر چه پر درد!

حرف هایی هست که...

نباید زد!

باید لال شد

دنیا آنقدر غمگین شده که کسی دیگر تاب حرف های تو یکی را ندارد...!  

 


 

۰ نظر ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۰
Its Mans

بعضی اسم ها اصلا می آیند تا در زندگیت خاص باشند...
از یک جا به بعد هی تکرار میشوند...

شاید هم تو فکر میکنی تکرار میشوند(؟)

اما بی شک خاصند!

بعد از یک آدم که خاص میشود و اسمش هم خاص میشود هرکس که بیاید و اسم او را داشته باشد در دلت میپرسی تو هم "فلانی" هستی؟!

بعد میگویی نه!

این فلانی که به آن فلانی ربط ندارد ...

اما وقتی کمی گذشت او هم خاص میشود و ...

اصلا انگار بعضی اسم ها از بدو سرشتن خاکت برایت مقدر شده اند!

 انگار در سرنوشت هستند!

که هر بار بیایند دست روی گلویت میگذارند و تعادل دم و بازدمت را به هم بزنند

انگار که این اسم لعـــ ... -__- این اسم قسم خورده تا همیشه سردرگمت کند!

در آدم های مختلف ...

 با روش ها و احساسات متفاوت ...

اما از یک جا به بعد میفهمی که تقصیر آدم ها نیست!

تقصیر اسم است!

 بله... اسم.

آهای "فلانی" ها...

مواظب اسم دیوانه کننده تان باشید :)

شاید تصمیم بگیرم دیگر جواب سلام هیچ "فلانی" را ندهم :/

 

 

۰ نظر ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۲۲
Its Mans
 
 
 کاش جلال آل احمد می‌شدم! 
یا لحظاتی سیمین دانشور...
  یا صادق هدایت یا تالکین یا تولستوی یا آگاتا کریستی
می‌خواهم سکوت را بر کاغذ نقش کنم
غم را تعریف کنم! 
از درد بگویم!
 دلتنگی را هجی کنم!
  از ظلم سجع بسازم!
  کلمات را وزن ببخشم و کنار هم بچینم و قصه‌ای بنویسم پر از نامردی و دورویی و تزویر و خیانت...
 داستانی بنویسم که به همه بفهماند قوانین دنیا برعکس شده است!
  مردی  "فقط"  بود فتاده را پای زدن......!
  داستانی بنویسم پر از پوچی و نیستی با یک پایان بازِ بازِ نــــفـــرتــــــــ انگیز....!! 
حـــیــــفـــــــ که  "نویسنده" نیستم


 

 

 

۱ نظر ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۳۸
Its Mans