سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

«مادرم می گفت وقتی شب بشه و هوا تاریک، افسانه ها بیدار میشن...!»

خوب... اینجا همیشه شبه :)

آخرین نظرات

13. آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد

پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۴۱ ب.ظ

 

 

 



پر کن پیاله را کین جام آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد!

این جامها که در پی هم می شود تهی

 

دریای آتش است که ریزم به کام خویش

گرداب می رباید و آبم نمی برد!

 

من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام 
 تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم  
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی   
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا  
تا شهر یادها  
دیگر شراب هم   
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد! 


هان ای عقاب عشق  
از اوج قله های مه آلود دوردست! 
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من  
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!


در را ه زندگی
  با این همه تلاش و تمنا و تشنگی   
با این که ناله می کنم از دل که:
  آب......... آب........
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد 

پر کن پیاله را...!

    فریدون مشیری

 

۹۵/۰۱/۱۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی