سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

«مادرم می گفت وقتی شب بشه و هوا تاریک، افسانه ها بیدار میشن...!»

خوب... اینجا همیشه شبه :)

آخرین نظرات

۳۶ مطلب با موضوع «از روزمرگی ها» ثبت شده است

نمیدونس تا حالا اینقدر... گیج... عصبانی... بودم یا نه!دلم دوش آب سرد میخواد و یه مشت فحش +18 به باعث و بانی اتفاقات این روزا !

۱ نظر ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۸
Its Mans

 


میشه یه آدم، آدم باشه اما آدم نباشه؟
یعنی اینقدر عجیب بنظر بیاد که انگار اهل این زمینه اما آدم نیست.
یا آدمه اما اهل این زمین نیست.
من از جایی دیگرم انگار... در ورای آینه هایی که من را من نشان میدهند، منی واقعی در انتظارم است...

کاش دنیاها در داشتند...

 

۰ نظر ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۵
Its Mans

رفیق! نمیدونی چقدر نگرانتم. دردی هم افتاده به جونم که نمیذاره پیام بدم. همش از خودم میپرسم کجاست؟ رفته؟ و بعد بغض... اگه رفته باشی... کجایی رفیقم؟ دقیقا کجایی؟ دلم به لایکت خوش شده فقط... اعترافش سخته اما دلتنگتم و نگران! مواظب خودت باش و امیدوارم... ای خدا! برام خاطره ی بد نساز رفیق. منتظرتم... منتظرتم...

 

 

۰ نظر ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۹
Its Mans

 

أحوالات کنونی من : 

 

 

تڪ و تنها بودم

ما بین چندین میلیون آدم

مثل این بود ڪـہ در قایق شکسته اے

نشستم و در دریا گم شده ام

حس میڪردم ڪـہ مرا با افتضاح

از جامعـہ آدم ها

بیرون ڪـرده اند.


  #صـــادق_هدایـت


***
از همه بیزارم و همه از من بیزار و این روزا دوستان! خوب دارن معرفت نشون میدند...!
در حقیقت تو این زماناست که آدم میفهمه شخصیت حقیقی هر شخص چقدر نزدیک به شعارهاشه..

حرف دیگری برای نوشتن نیست...!
:دی

پ.ن: از این عکس تکراری حس خوبی می گیرم.

۲ نظر ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۴۱
Its Mans
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۴۷
Its Mans

از محدودیتای فایرفاکس رو گوشی اینه که نمیشه متنو راحت روش past کرد :/ یکم دست و بال آدم پررو و سمجی مثل من رو میبنده که تو سال کنکورم نمیخواد از فعالیتاش کم کنه!

ماه خوبی نبود. کلا همیشه گفتم زمستونو دوست دارم اما از تک تک ماه هاش خوشم نمیاد... البته بی انصافیه اگه بگم خوب نبود. خب... برنده ی فستیوال شدم و کلی از طرف خانواده تشویق! :دی

بعدش مریضی بود. وقتی کسى که دیوانه وار دوستش دارى یا بهتر بگم، عاشقشی، درد میکشه... خب توصیفش سخته! انگار گذاشتنت لای ساندویچ میخ! بدتر اینکه کاریم از دستت برنمیاد... جز دعا!

واقعا اعتقاد داشتن به دعا عالیه... ته تمام تاریکیا یه نور حس میکنی! امید حس میکنی! و خدای خوبم رو بی نهایت شکر که گذشت.

بعدش ملکه شدن تو آردا بود. به قول علیرضا (نولوفینوه) اولین ملکه آردا :) البته واقعا برام فرق نداشت کدوم یکی از بانوها! اون سنگو براى اولین بار به دست میاره.بودن دخترای لایقتر که براى آردا بیشتر زحمت کشیدن اما اغراق و دروغ چرا؟ این لفظ اولینو دوست دارم :)

البته وجود جناب گندالف سپید، ایستارى بزرگ منش و مورد احترام و جناب الروس اولین شاه نومه نور موجب تشکیل شوراى پادشاهی شد :| ناموسا قبلش به ما میگفتن خب! شاید اصن قصد اتحاد نداشتیم :پى والا! حالا قضیه وستروسی شه کسى جوابگوعه؟ :/ از اونورم یه حلقه دارم که یه گانه ست و سه گانست (بازم :دى) حالا این ملکه از خاندان هورین در دو جبهه با چهار پادشاه طرفه و فقط یه سنگ و یه حلقه بهش دادن (اسمایل نوشابه باز کردن)

از جنگ و امور مملکتى بگذریم. به دلیلى که گفتم مجبور شده بودم مامان خونه! :|

و هیچى واسه آزمون نخوندم :(

نتونستم خب :|

حالا سعى داشتم با تقاضا، تمنا و تهدید (این یه مورد رو جدى نگیرید) نرم که با سدى محکم (کلمه ى نچ! به همراه بالا انداختن ابرو) مواجه شدم. در این جا گوهر آرکن و حلقه ى یگانه هم جواب نمیده -_- باز میریم سراغ دعا :دى

 

پ.ن: ادمین نودهشتیا در عنفوان جوانى بر اثر سکته قلبى تو خواب درگذشت :( روحت شاد پدر خانواده نودهشتیا! محمد جوشنی عزیز

 

  

۱ نظر ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۱۶
Its Mans