سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

«مادرم می گفت وقتی شب بشه و هوا تاریک، افسانه ها بیدار میشن...!»

خوب... اینجا همیشه شبه :)

آخرین نظرات

شماره 76. کاش دوباره نشناستم

دوشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ق.ظ



دلم می خواد دوباره نشناستم.
دلم می خواد برگردم به همون اولین نگاه مون که بهم افتاد. همونی که اونقدر گرم و آشنا بود که تا چند دقیقه با خودم درگیر بودم کجا دیدم اش؛ فقط با یه سلام و یه نگاه تونست درگیرم کنه. به چند ثانیه نکشید که برام تبدیل به آدم خاصی شد. هیچ وقت اینقدر سریع اتفاق نیافتاده بود.
وقتی داشتم برای خودم گزینه می چیدم که ممکنه کجا دیده باشم اش، یه لحظه برگشتم و نگاهش کردم؛ دیدم اونم متقابلا نگاهم کرد و هر دو بی لبخند سر چرخوندیمون تا بگیم حواسمون جای دیگه ییه. 
حالا... دلم می خواد برگردم به همون چند دقیقه و بمونم توش؛ مثل زندان زمانی که دکتر استرنج ایجاد می کنه.
منو نشناسه و نگاهش آشنا باشه و بگه سلام. منم سلام کنم و درگیر این بشم که کجا دیدمش و برگردم و ببینم اونم داره نگاهم می کنه و...!
۹۷/۱۱/۰۸
Its Mans

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی