سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

.::چند خط افسانه::.

سرزمین تینا

«مادرم می گفت وقتی شب بشه و هوا تاریک، افسانه ها بیدار میشن...!»

خوب... اینجا همیشه شبه :)

آخرین نظرات

81. ادامه بده!

جمعه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۵۹ ب.ظ

مدت ها پیش گفته بود روم کراش داره. من خیلی حسی به قضیه نداشتم اما بالاخره کنش و واکنش نسبی بینمون به وجود اومد. با هم سر و کله زدیم؛ دعوا کردیم؛ خندیدیم؛ احساسی شدیم و بدون هیچ اتفاق جدی تموم شد. حالا داریم بهم در مورد افراد دیگه یی که سر راهمون قرار گرفتند، مشاوره میدیم. گاهی حتی از تجارب قبلی خودمون هم استفاده می کنیم.

از این که برامون اینقدر ساده بوده لذت می برم. انگار پذیرفتیم که قرار نیست آدم ها به خاطر یه سری اشتراکات تا ابد بهم گره بخورند. بدون دعوا، بدون حساسیت و بدون حسادت و تعصب، داریم ادامه میدیم و به نظرم این قوی ترمون می کنه. یادمون میده که نمونیم پای یه آدم تا وقتی که خودمون از دست بریم یا لااقل پای هر آدمی خودمون رو از دست ندیم.

ما زندگی می کنیم، قبل از این که بمیریم.

و به زندگی کردن ادامه میدیم.

به خودمون فرصت های جدید میدیم و می پذیریم که هر کسی می تونه برای زندگیش تصمیم بگیره.

براش خوشحالم. برای خودمون خوشحالم...

۹۷/۱۲/۱۰
Its Mans

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی